مامان و بابای دل گنجیشکی

روزای جدید ما ......

از روزی که این وبو درست کردم یه اتفاق قشنگ تو زندگیمون افتاده   من و همسریه خوبم با هم یه تصمیم گرفتیم . البته.....! پیشنهاد عشقم بود همسر مهربونم بهم گفت میخوام یه کاری کنم از این به بعد لحظه های خوب زیادی داشته باشی،آخه دیگه همه ی خاطره هامون داره  ثبت میشه میگفت احساس میکنم انگیزه بیشتری برای ایجاد لحظه های خوب برات، پیدا کردم میگفت دوست دارم وبت پر بشه از خاطرات خوب برات   حالا از اون موقع هر روز با کلی ذوق و شوق ازم میپرسه مطلب جدید نوشتی؟خب هر شب بنویس دیگه   الهی من فدای اون همه مهربونیش بشم که اینقد کوکولوئه گفتم که دل گنجی...
31 ارديبهشت 1391

یه خبر خوووووووووووب

سلام همین الان وبمونو نشون بابایی!!!!!!!! نه........فعلا همون همسری دادم تا وقتی که قرار بشه منتظر واقعیه تو باشیم عزیییییییییزم ،همون همسری خودم باشه.خب؟ جفتمون با هم گریه کردیم   نمیدونم چرا بازم؟ بعد همسری بهم گفت ایشالا چیزای خوب توش بنویسی منم امیدوارم ایشالا روزای خوب زیادی رو توش ثبت کنم ایشالا باکمک خداجون مهربون   ...
26 ارديبهشت 1391
1